محل تبلیغات شما

سالها بود با این روز و این مفهوم بیگانه بودم، هرچند هنوز هم فکر میکنم هر روزی که عاشق باشم و عاشقی کنم روز عشقه و نباید روز خاصی رو برای عشق در نظر گرفت، پنجشنبه ولی خب خیلی متفاوت بود برام، دسته گلی که برام گرفته بود رو خیلی دوست داشتم، کادوهام رو هم همینطور، اما مهمتر از همه ی اینها حس و حال هر دومون بود، مخصوصا وقتی دست در دست هم رفتیم حلقه دیدیم، البته من نظرم عوض نشد و همچنان معتقدم همون که خودم تنهایی رفتم دیدم و پسندیدم عالیهههه

***

جمعه تو ماشین یه آهنگ گذاشت و بهم گفت گوش بده اینو برای تو گذاشتم، دقیق یادم نیست ولی در مورد شال یا روسری قرمز بود (شب قبل شال قرمز سرم کرده بودم و جمعه هم دوباره همون رو پوشیده بودم)، همزمان با آهنگ رسیدیم پشت چراغ، آهنگ رسیده بود به اونجاهاش که داشت شال قرمز من رو توصیف میکرد، در حالیکه آهنگ رو زمزمه میکرد و به چشمهام خیره شده بوددستم رو گرفت و بوسید، یه حسی داشتم شبیه پرواز.

***

دیشب بهونه گیر شده بودم، یه جورایی نگران بودم، چون تو این هفته میخواد با پدرش صحبت کنه و من واقعا نمیدونستم اگر خانوادش مخالفت کنن چی میشه،یه جمله ای بهم گفت و انقدر دلم قرص شد که آرومترین خواب تو یکماهه گذشته رو تجربه کردم.

***

یکماه گذشته از آشناییمون و برای من انگار سالها، کی   میتونست تو این مدت کم من رو انقدر بلد باشه؟ اصلا کی میتونست آرامش رو تا به این حد جاری کنه تو تک تک لحظه هام، خدایا مرسی که دقیقا تو روزهایی که ناامیدترین ستاره ی روی زمین بودم بزرگترین معجزه زندگیم رو برام فرستادی


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها