محل تبلیغات شما

از روزی که دکتر اومده تو زندگیم نزدیک به 2 ماه میگذره و انقدر حضورش پررنگ و عمیقه که واقعا تمام تلخی های پیش از این روزها فراموش شدن، حضور دکتر و عشقش بعد از روزها و شبهای سرد تنهایی بزرگترین معجزه زندگی منه که تا روزی که زنده ام بابتش شکرگزار خواهم بود،

دکتر ش در مورد من صحبت کرده، از خانوادم و خودم گفته و عکسهام رو نشونش داده، اما هنوز در مورد ازدواج قبلی من چیزی نگفته، یه سناریوی تدریجی  موفقیت آمیز چیده برای گفتن این موضوع (البته ا ز نظر خودش موفقیت آمیزه چون به عقیده من همون بار اول همه چیز رو میگفت بهتر بود)، و اینکه اول به مادرش گفته چون معتقده بیشترین مخالفت از جانب مادرش خواهد بود نه پدرش، و اگر مادرش رو راضی کنه پدرش هم راضی خواهد شد، خیلی ناراحتشم، چون میدونم بعد از گفتن این موضوع ممکنه چقدر مورد سرزنش و مخالفت قرار بگیره، اما خب به هر حال منم کم سرزنش نشدم از سوی مادرجانم، امیدوارم قبل از عید هم من جانم، هم دکتر جانش به صلح برسیم

***

 هفته قبل عیدی دکتر با پست به دستم رسید و حسابی سورپرایز شدم، تا دیدارمون نزدیک یکماه مونده و از الان حسابی دلتنگ و بی قرارم

***

اینترنتی چند دست ست لباس خریدیم که هم بریم آتلیه عکس بگیریم و هم وقتی رفتیم کشور مقصد بپوشیم، اولین بار هست تو زندگیم  یکی رو پیدا کردم  که مثل خودم عاشق پوشیدن لباسهای ست هست، قول میدم عکس انداختیم با شطرنجی کردن چهره و با همان رمز قبلی، عکسها رو تو وبلاگم بزارم حتما براتون

***

بهش زنگ زدم تو دفترخونه بود برای انجام یک سری امورات نقل و انتقال، گفت اگر کار خاصی داری صحبت کنیم اگر نه اومدم بیرون باهات تماس میگیرم، گفتم کارم خاصه، گفت بگو عزیزم، گفتم زنگ زدم بگم خیلی دوستت دارم، نفسش بند اومد برای چند لحظه

***

سال 97 در یک جمع بندی کلی سال تغییر و البته اتفاقاتی عالی در زندگیم بود،امیدوارم و مطمئن که سال 98 سال بزرگترین تحولات و بهترین اتفاقات زندگیم  رخ خواهد داد، آرزو میکنم برای همه دوستانم همینطور باشه  


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها