محل تبلیغات شما

زنگ زده میگه ستاره اگر مادرجانت راضی نشد یه قراری بزار من دعوتشون میکنم رستوران خودم باهاشون صحبت میکنم راضیشون میکنم، گفتم پدرجانم اگر رضایت نداد چی؟ میگه من راضیش میکنم، باهاش قرار میزارم مثل دو تا مرد میشینیم حرف میزنیم، بهت قول میدم راضیش کنم دلم براش میسوزه، علاوه بر خانواده خودش باید خانواده منم اون راضی کنه، اصل یه وضعی.

***

امشب زنگ زده میگه ستاره هیچکس نمیتونه منو از تو منصرف کنه، توام قول بده به پای من بمونی، هم دلم براش ضعف میره هم دلم میسوزه، از اینکه انقدر ضعیف شدم این روزها که حتی نمیتونم خانواده خودمو راضی کنم عصبانیم از خودم، از اینکه مادرجان انقدر موضع بدی گرفته و در مقابل،  دکتر بخاطر من تمام قد مقابل خانوادش ایستاده و من. من خسته ام فقط . برای اولین بار تو زندگیم دلم میخواد این یکسال زود زود بگذره و این فشارها تموم بشه و برسیم به نقطه ای از زندگی که جفتمون دور از همه زیر یک سقفیم، چقدر خوشحالم از اینکه قراره فقط ما دو تا باشیم و دیگر هیچ.
***
دیروز مهندس زنگ زده بود، بهش گفتم دارم ازدواج میکنه، با لحنی که حساد ازش میبارید گفت جوینده یابنده است، فقط لبخند زدم، گفتم آدم عاقل اونیه که از فرصتهاش بخوبی استفاده کنه، یه دیالوگ کوتاه و بعد از خداحافظی بردمش تو ریجکت لیست، دیگه بجز دکتر هیچ کس و هیچ چیز تو قلبم و ذهنم نیست.
***
یعنی میشه این روزها به چشم بر هم زدنی بگذرن و ما دو تا به هم برسیم؟ خسته ام خیلی، خیلییییی


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها