محل تبلیغات شما

هنوز تصمیم قطعی نگرفتم، اما رسما با رئیس و مدیر منابع انسانی صحبت کردم و اعلام کردم احتمالا تا آخر ماه برم اداره،  چون بعد از 8 سال هنوز نتونستم به یه سری رفتارها عادت کنم و دیگه به مرحله ای رسیدم که حالم داره از آدمهای این اداره  به هم میخوره، و حالا که حداکثر 7.8 ماه دیگه ایرانم، ترجیح میدم کمی فراغت بیشتری برای انجام کارهای مهمتر مثل زبان و پروژه پایان نامه ام داشته باشم، هرچند هنوز تصمیم قطعی نگرفتم و نمیدونم بالاخره چکار باید کنم، دکتر بیشتر نظرش اینه که دیگه نرم، نگرانه که بخاطر کار تو این اداره تو پروسه ویزام مشکلی پیش بیاد، در مورد تصمیمم برای ادامه تحصیل هم باهاش م کردم، گفت ستاره  من دوست دارم درست رو تموم کنی و بعد بیای، اما میخوام بدونی هر تصمیمی بگیری  پشتتم، اینجور وقتا آدم حس میکنه از همه روزهایی که تا الان تجربه کرده سبک تره، انقدر که میتونه پرواز کنه.

***

الان دکتر رفته دانشگاهشون و من اداره کوفتی هستم برای ناهار قرار داریم 

***

دیشب رفتیم برای مراسم خاستگاری با سلیقه دکتر لباس بگیرم، ولی هیچی نپسندیدم، خیلی دلم میخواست بدون این مراسمات و لوس بازی ها دست هم رو میگرفتیم میرفتیم محضر و تمام، اما دکتر اصرار به برگزاری همه سنت ها داره، میگه میخوام با احترام تمام وارد خانوادمون بشی .

***

زندگی همیشه هم خیلی گل و بلبل نیست، مثل حال همین روزهای من، تا دیروز دلم برای دیدن دکتر پر میزد ولی از دیروز تا حالا تو یک خلاء بدی گیر کردم، یه حس غریب بدی دارم، تو اون دوره هایی هستم که نمیدونم دوستش دارم یا نه؟ از اون وقتایی که آدم دچار تردید میشه، امیدوارم گذارا باشه این حس مزخرف


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها